منبع: ماهنامه فورچون
از زبان گیتس
زمانی که برای سخنرانی در نشست مطبوعاتی تمرین میکردم و با استیو بالمر، مدیرعامل مایکروسافت، در مورد کار روزمره 26 سال اخیر صحبت میکردم، بیان کردن تصمیمم برایم سخت بود. من چندین بار تمرین کرده بودم. بنابراین مجبور نبودم صحبت خود را در طول نشست مطبوعاتی قطع کنم.
در زمان سخنرانی خیلی هیجانزده بودم. تعداد کثیری از مردم در آنجا حضور داشتند. افرادی که من در طی فراز و نشیبهای زندگیم، با آنها مواجه شده بودم. تعدادی از آنها تمام مشغولیات زندگی من بودند.
من حتی نمیدانستم چه خواهد شد. من در این مورد ریسک میکنم و ممکن است شکست سختی بخورم.
در اینجا موضوع شدت و حدت مطرح است. وای این اتفاق افتاد، وای، آن کار واقعاً خوب پیش رفت، اما این یکی وحشتناک شد. این مرد (گیتس) ناراحت است. این مرد بهتر از آنچه انتظار میرفت، خودش را نشان داد.
و هر روز این اتفاقها میافتد و ذهنم را به خود مشغول میکند. مسئله رقابت، موضوعی نیست که مرا خسته یا وادار به کار کند، بلکه آدمهایی که با آنها کار می کنم و نیز فرایند ساختن و تولید کردن مرا به فعالیت تشویق میکنند؛ زیرا در خیلی از زمینههای کاری ما، رقابت زیادی به عنوان یک مبارزه تمام عیار وجود ندارد. حتی بعضی از چیزها مانند IPTV ،tablet PC، بازدهی کاری و نرمافزارهای مشارکتی، جالب و گیرا هستند؛ البته نه به خاطر رقابت رو در رو، بلکه به خاطر اینکه فقط جالب هستند.
البته موضوع جستوجو (search) هم وجود دارد؛ با لبخندی به نشانه رضایت میگوید: افراد خودمان و همچنین آنهایی که در مطبوعات هستند فکر میکنند که این یک جنگ رودررو است. اگرچه بعضیها بر این باورند که ما هنوز تأثیر زیادی در زمینه جستوجو نداشتهایم.
شغلهایی مثل شغل من، به شکلی، خیلی عالی و خیلی سخت هستند. بعضی اوقات اگر کارهای متعددی در یک هفته روی سرتان بریزد، به خود میگویید که وای خوشحالم که آخر هفتهای هم وجود دارد، اما اغلب تعطیلاتی نخواهید داشت.
من عاشق فعالیت روزانه هستم و احساس مسئولیت در من به حدی قوی است که این تغییر، دشوارتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم.
من هنوز به عنوان یک رهبر انجام وظیفه خواهم کرد، اما نه به شکل ریاست و رسیدگی به امور روزمره، بلکه در کارهای بنیادی وجستوجو در فناوری با همان تداوم و خوشبینی در مورد کشفیات جدید و به کار گیری آدمهای خیلی با هوش.
هنوز هیچ شرکتی مانند مایکروسافت وجود ندارد. جایگاه مایکروسافت چنان مرکزیتی دارد که مردم از ما توقعات زیادی دارند. مردم همچنین از رقیبهای تازه ما مثل سان یا گوگل انتظار دارند که ضربه بیشتری به ما بزنند! و ما در شگفتیم که چرا آنها فکر میکنند هر رقیب تازهای باید یک خطر نابودکننده برای ما باشد؟ آیا ما مطمئنیم که در این زمینه درست عمل کردهایم؟ برای رسیدن به پاسخ، صمیمیت و اطمینان خاطری با استیو و دیگر اعضای کلیدی به وجود آوردم.
افرادی می گویند تغییرات عظیمی در نرمافزارها در حال وقوع است که بیل از عهده آنها برنمیآید و رِی اوزی، معمار ارشد نرمافزار، برای حل مشکل وارد عمل میشود. به نظر من این تفکر، فوقالعاده است و فکر میکنم که ری نگرش متفاوتی را به مایکروسافت آورده و تمام خطی مشی windows live چیزی است که او واقعاً هدایت و رهبری کرده است. افراد دیگری نیز هستند که نگاهشان به رقبای جدی ما، نظیر گوگل و سونی یا هر چیز دیگری معطوف است و میپرسند که آیا تصمیم من مبنی بر تغییر فعالیت کاری منوط به این رقابتهاست؟
البته که جواب آنها کاملاً منفی است. من به این رقابتها علاقمندم؛ زیرا واکنشی را که ما به آنها نشان میدهیم، سازمان یافته و ماهرانه خواهد بود و در دو سال باقی مانده همراهیمان با آنها، بیشتر خواهد شد.
پس این تغییرات به این خاطر نیست که دیگر نمیخواهم با مسئله جدیدی روبهرو شوم. مردم میگویند که این پایان یک دوران است، اما در دنیای نرمافزار شما باید هر ساله کارهای خود را بازبینی کنید.
زمانی که به گذشته نگاه میکنیم، درمییابیم که همه چیز با سرعت در حال تغییر است.
چه چیزی همه چیز را تغییر داده است؟
همه آنچه میتوان گفت این است که با هر میزانی که شما انتخاب کنید، دیجیتالی شدن دنیا هر ساله سرعت بیشتری به خود گرفته است. بنابراین عجیب نیست که سال 2008 یک سال ویژه پراهمیت باشد؛ چه از جهت مثبت، چه از جهت منفی. این تنها چیزی است که به نظر من درست میآید.
ضمناً از سال 2008 زمان زیادی برای استیو وجود دارد که جانشین خود را انتخاب نماید و این بدان معنی است که ما در آن زمان فقط یکی از افراد کلیدی خود را تغییر خواهیم داد.
من واقعاً خوشحالم که میبینم افراد بزرگ دیگری قدرت دید و فعالیت بیشتری پیدا میکنند. شب قبل از اعلام کنارهگیری من، تعداد زیادی از مدیران ارشد در خانه استیو حضور داشتند. این عالی بود که ما با هم بنشینیم و صحبت کنیم و آنجا به همه گفتم که اگر هشتاد درصد از وظایفم را به دیگران منتقل کنم، هنوز کارهای زیادی برای من باقی خواهد ماند. از جایگاه من به عنوان یک بنیانگذار، این دیدگاه به وجود آمده است که بدون درک بهای کار هزاران فرد دیگر همه کارها را شخصاً انجام بدهم؛ پس نقش من به عنوان یک مغز متفکر چیست؟
من میتوانم چیزهایی را که مثلاً یک چهارم آن درست باشد، دور بریزم و خیلی وقتها افراد با تعجب میپرسند: میخواهی ما نیز اینگونه عمل کنیم؟
من از آنها میخواهم که بتوانند بر آنچه عقیده دارند پافشاری کنند و بقیه را بدون هیچ ترسی رها نمایند. دیدن این تغییرات پویا بسیار لذتبخش خواهد بود.
مدیریت تحول
آخرین باری که من یک تحول و تغییر بزرگ ایجاد کردم، شش سال پیش و زمانی بود که استیو را به عنوان مدیرعامل انتخاب کردم و تقریباً یک سال طول کشید تا به یک هماهنگی کامل برسیم و اکنون فکر میکنم که با تغییر وظایف من، فرایند یادگیری مشابهی وجود خواهد داشت.
بنابراین من و استیو تصویر شفافی از این که دقیقاً این تغییر چگونه به پایان خواهد رسید یا اینکه من روی چه پروژهای کار خواهم کرد، نداریم. این که من وقت خود را صرف مرور جریان عادی کار در مایکروسافت نمیکنم، آزادیهای زیادی به من میدهد. با اینحال حجم بزرگی از فعالیت پارهوقت من در شرکت مربوط به تعاطی افکار با گروه تحقیق و تولید خواهد بود؛ من این قسمت کارم را خیلی دوست دارم.
وقت من صرف محققان، و جستوجوی فناوری و یا دیگر پروژههای خاص خواهد شد. این یک کار علمی و ناب است و بسیار مهم است که مردم ببینند من در همه امور حتی در مؤسسه خیریه خود بروز هستم. من تصمیم ندارم که یک سری لوله آزمایش برای تجزیه پروتیئن یا هر چیز دیگری بخرم، ولی به دنبال این خواهم بود که چگونه فناوری میتواند تأثیر مثبتی بر سلامت و آموزش داشته باشد وبه یادگیری در زمینه خدمات درمانی ادامه خواهم داد و به دنبال این خواهم بود که چگونه ایالات متحده ودیگر دولتهای ثروتمند میتوانند کارهای بیشتری برای بقیه دنیا انجام دهند.
برای رسیدن به این امر به محاسبات کم هزینه و جمعآوری اطلاعات و گسترش شبکه کامپیوتر به جاهایی که از آن محرومند، احتیاج داریم. این دقیقاً به اندازه فعالیتهای من در مایکروسافت پیچیده و جذاب است.
بنابراین من برخلاف کسی که به کل بازنشسته شده است، معتقدم که مثل سابق فعالیتهای گوگل یا اوراکل و امکانات سختافزارهای جدید را دنبال خواهم کرد، ولو اینکه تغییر بزرگی در جایگاهم به وجود آمده است و یک رابطه قوی با مایکروسافت خواهم داشت؛ هرچند که به وضوح مشخص است که دیگران عهدهدار مسئولیتهای روزمره شرکت خواهند بود.
یکی از مشکلاتی که در تحقق این امر در طی دوسال وجود دارد این است که چگونه شما به افراد بگویید که نقش جدیدشان چه خواهد بود؛ و سرکارتان برگردید و نخواهید یک خداحافظی رسمی از کار تمام وقت که شاید در 25 جون 2008 باشد، داشته باشید.
استیو، کریم عبدالجبار را در فصل گذشته NBA مثال میزند. باشگاه او بارها از او خداحافظی کرده است. من این را نمیخواهم. فقط میخواهم از هم اکنون تا زمان کنارهگیری به طور معمول کار خود را در مایکروسافت انجام دهم.
اشتیاق دوگانه
تصمیم من مبنی بر تغییر، به گذشته و موضوع تقدم کاری برمیگردد؛ یعنی به بهار 2004 و زمانی که به همسرم گفتم که حس میکنم دوست دارم زمان بیشتری را صرف مؤسسه خیریه کنم. دو ماه بعد از این، مسئله را با استیو مطرح کردم و تقریباً زود مشخص شد که تصمیم من جدی است.
بنابراین ما درباره بازه زمانی مناسب و اینکه چه کسی میتواند به عنوان جایگزین وارد مایکروسافت شود و نیز چگونگی پیادهسازی تصمیم خود، فکر کردیم.
در آن اثنا اوضاع مؤسسه خیریه به خوبی پیش میرفت که باعث شد فعالیتهای آن را افزایش دهیم. هر زمانی که ما یک داروی جدید به دست میآوردیم، فکر میکردیم که چگونه این دارو را خیلی زود به دست مردم برسانیم یا اگر یک الگوی تحصیلی، خوب عمل می کرد، به این فکر میکردیم که چگونه می توانیم این الگو را گسترش دهیم وچه درسهایی میتوانیم از آن بگیرم.
Patty stonesifer به عنوان مدیرعامل مؤسسه خیریه، عالی عمل میکند. بنابراین من اصلاً درباره عهدهدار شدن مدیریت در مؤسسه صحبت نمیکنم. من در باره شغل مشابهی صحبت می کنم که شش سال پیش در مایکروسافت داشتم؛ قبل از اینکه سمت معماری ارشد نرمافزار را بپذیرم. بنابراین من در مسیری که انتخاب کرده بودم، حرکت میکردم و زمان آن رسید که تصمیم را با وارِن درمیان بگذارم. همانطور که میدانید از زمانی که وارن را درسال 91 شناختم، همواره به عنوان یک راهنما و مشاور در کنار من بودهاست، بنابراین ما این تصمیم را با هم اجرا کردیم.
البته شرایط من و وارن خیلی متفاوت بود. چون او پا در راهی گذاشته بود که می خواست تا آخرعمر خود به آن بپردازد، ولی پذیرفتن این مسئله برای من غیرعادی و سخت بود. من حس کردم که فعالیت در مایکروسافت و مؤسسه خیره مرا به خود مشغول کردهاست که هر دو میتواند مفید باشد.
برای همین، هنوز یک رابطه قوی با مایکروسافت دارم. حتی اگر تمام وقت در مؤسسه خیریه به کار مشغول باشم.
سپس وارن به صورت موازی، ولی کاملاً جداگانه برای عملیکردن خواستهاش شروع به فعالیت کرد، دو سال پیش زمانی که همسرش Susie به طور غمناکی از دنیا رفت. هرچه او بیشتر فکر میکرد بیشتر به این نتیجه میرسید که خدایا من نباید با تأخیر در تصمیم خود،آینده را از دست بدهم. او بسیار آدم بخشندهای بود و اعتقاد داشت که ثروت او به طریقی باید به جامعه برگردد و این طرز تفکر او تأثیر بسیاری در من داشت.
چند سال قبل از این، من و ملیندا معرفی فعالیتهای مؤسسه را آغاز کرده بودیم که این شاملپذیرایی وارن از یک گروه در Greenbrier Roset در ویرجینیای غربی میشد. بنابراین وارن میدید که ما چقدر با انرژی و مشتاق هستیم. اگر شما افراد درست را با یک انگیزه گرد هم جمع کنید، میتوانید روی زندگی میلیونها نفر تأثیر داشته باشید.
در سالیان متمادی سؤالهای خود را درباره اینکه چه باید بکنیم و چه باید میکردیم با او مطرح میکردم. زمانی که وارن به پیشبرد اهدافش فکر میکرد، پیش من و ملیندا آمد و پیشنهاد کرد که مؤسسه ما کمکهای او را دریافت کند. چون فکر میکرد این مؤسسه در قیاس با مؤسسه خانوادگی او قابلیت گسترش و فعالیت بیشتری خواهد داشت.
در هرحال دو تصمیم به موازات هم پیش میرفت و این به نظر منطقی میآید که با هم در ارتباط باشند، اما کاملاً این طور نیست. تصمیم من مبنی بر تغییر تقدم کاری، پیش از مذاکره وارن برای انتقال بخشی از اموالش به مؤسسه ما بود و همانطور که فعالیت مؤسسه به جلو میرفت، باعث شد من ناخودآگاه بگویم که احتیاج دارم به طور تمام وقت در مؤسسه خیریه باشم.
اما هدیه وارن تأثیری بر تصمیم من مبنی بر تغییر شغل و حتی تأثیری بر تصمیمم برای انتخاب او به عنوان معتمد مؤسسه که مراحل قانونی آن را در تابستان انجام میدهیم، نداشته است. من از انتخاب وارن به عنوان معتمد مؤسسه، حتی اگر هیچ پولی در آن نگذاشته بود، خوشحالم.
میخواهم بگویم که این قضایا به خوبی در کنار هم قرار گرفتهاند، اما علت و معلول نیستند؛ فقط یک همکرداری شاعرانه است. ما واقعاً نمیدانیم که با هدایای وارن چه خواهیم کرد، اما زمان زیادی برای فکرکردن در این مورد داریم.
این هفته، واقعاً هفته وارن بود. مردی شگفتانگیر که کارهای خارقالعادهای انجام میدهد. هنوز باورش برای من بسیار سخت است.
منظورم این است که وقتی وارن مغز خود را به کار میاندازد و تصمیم به انجامدادن کاری میگیرد، بسیار با طراوت و با نشاط به سوی هدف حرکت میکند. با این حال باز هم میتوان گفت که ممکن است از او تاثیر گرفتهباشم.